محسن زیدعلی
غزل مادر
به نام حضرتِ مادر خدای زیبایی
که خواب کرده مرا با حدیثِ لالایی
به نام آنکه دلیلِ تمام خوبی هاست
گذشته از تن و جانش برای شیدایی
حریرِ سبزِ نگاهش بهارِ خاطره هاست
شکوفه های وجودش پر از شکوفایی
به نام آنکه زلالی رودهایش رفت
به سمتِ آبی بی انتهای دریایی
بهشتِ خالقِ زیبا به زیرِ پاهایش
حضورِ گرمی دستانِ او اهورایی
اگر چه در دلِ جمع است بارِ عاطفه را
به دوشِ خسته ی خود می کشد به تنهایی
دوباره صاحب قلبم نشسته در غزلم
و چای گلدم عشقش گلِ پذیرایی
نماد مهر و محبت، که در دلش دارد
هر آنچه نیست در این عشق های دنیایی
تمام دار و ندارت هر آنچه داری را
گرفته از تنِ رنجورِ اوست دارایی
دعای حضرتِ مادر نصیبِ هر که شود
بهشت می شود ارزانی اش به زیبایی
فدای معجزه هایش تمامِ جان و تنم
که گرمی نفسش می دمد مسیحایی