ادبیاتشعر جهانشعر کانونشعر کلاسیکشعر و ترانهکارشناسان کانونکتاب شعرمهرنوش مستحقان زاده
مهرنوش مستحقان زاده
رباعی،معبدپرالهه
مهرنوش مستحقان زاده
رباعی
معبدپرالهه
ازیورش ناگهانی ات باخبرم
ای عشق!نیاجلو، نیادوروبرم
بالشکرغم،قشون قشون آمده ای
انگارنه انگار که من یک نفرم
درلحظه ی پرکشیدنت می میرم
هرلحظه به شوق دیدنت می میرم
دیدارتومثل دوریَت می مانَد
بادیدن وباندیدنت می میرم
ازعشق،هزارلوحه داردچشمش
یک معبدپرالهه داردچشمش
باآنکه همیشه ساکت ومغروراست
هرشب غزلی بداهه داردچشمش
حتی اگر ادعای بیهوده کنی
سرچشمه ی عشق را گل آلوده کنی
دست از تو نمی کشم، مبادا یکدم
دور از دل من، خیال آسوده کنی