شعر کانون
-
محمدعلی میرقاسمی
محمدعلی میرقاسمی با توام باتو فصل اول روزی از روزها در همان محیطی خواهی ایستاد که امروز در خیال خود…
بیشتر بخوانید » -
محمدعلی میرقاسمی
محمدعلی میرقاسمی شاید دوباره جهان به یکباره فرو ریخت نه کبوتری که پر گشودن را … نه قناری که سرودن…
بیشتر بخوانید » -
لیلا ساتر…دادا ؟ مردم !
لیلا ساتر دادا ؟ مردم …! وقتی که خماری یانشئه چه بدحرف می زنی دادا من خسته شدم ازت چقد…
بیشتر بخوانید » -
سارا رجب پور
سارا رجب پور زمان ای کاش بر گردد دلتنگم و یاد خزان ای کاش برگردد باغِ بلورِ ارغوان ای کاش…
بیشتر بخوانید » -
سیاوش فریدزاده
سیاوش فریدزاده عدالت هم سفید کردیم: من موهای تو را تو چشمهای به در خیره ی مرا می بینی؟!…
بیشتر بخوانید » -
شهین راکی
شهین راکی خواب کدام کهکشان ماوای آرام من است … خمار نقرهای ماه تطهیر شب است تا آسوده خوابات را …
بیشتر بخوانید » -
زهرا زحمتکش
زهرا زحمتکش یأس باز در من فسانه ای پر شد عاری از نفت شد فانوسم تیره شد صبح روشن…
بیشتر بخوانید » -
داود هاشمی وند
داود هاشمی وند وصلت یار نازنینم آمدی درها به رویم باز شد درد و غم هایم برفت و عشق…
بیشتر بخوانید » -
فاطمه انصاری
فاطمه انصاری نصیحت گفتم که کمی گوش به زنگ دل باش سنگین بنشین برای خود ساحل باش این سفره گسترده…
بیشتر بخوانید » -
اعظماسماعیلی
اعظماسماعیلی قطعهی پرواز چه از همه جا بیخبر نمایش نُتها درون ردیفهای یک تصنیف قدیمیاند که از ملکوت «شَهناز» تا…
بیشتر بخوانید »