شهین راکی
شگون
شگون کدام خوابی
در دستهای من …
تو نیز
از تبار لولیان بودی
و ماه
بر پیشانیات
خانه داشت
و چشمهایت
دالان های طویلی بودند
که هنگام عبورم از آنها
دستهایم
مشعل میشد
و میان نقاشی های حک شده
بر دیوار
به جستجوی تصویری بودم
که کمی
شبیه به من باشد
و رد پایی را میکاویدم
که بر آستالاگتیتهای
آویخته
از چشمانت
نفس میکشید
نسبت ما خونی بود
و آن مسافر تنها
من بودم
که تو را
با خود داشتم