فاطمه محمدحسن (بدری)
چشم انتظاری غزل
تا دلم در فکر چشمان پر از مهر تو بود
کل اعضای تنم ،شکر خدا را می نمود
چشمهایم می درخشیدند باذوق تمام
اشکِ شوقم مثل مروارید درحال فرود
گونه ام در حسرت دست نسیمی آشناست
داغ گلهای شقایق مانده بر قلبی کبود
می زنم سازی برای قلب عاشق پیشه ام
کاش لبهای تو آوازی برایم می سرود
دست بر دستت دهم تا اینکه هم عهدت شوم
تا که باشد باز با تو لذت گفت و شنود
در قنوت هر نمازم روی لبها نام توست
عاقبت سر می رسد چشم انتظاری دیر و زود
می نویسم این غزل را با خیال چشم تو
کاش چشمت غصه ها را از دل من می زدود
۱۴۰۰/۲/۱۹
#فاطمه_محمدحسن”بدری”
متوجه نیستم کدام قسمت راویرایش کنم