سمیه ملکی
تاوان
پاهای تو از ابتدا هــم فـــــکـــر رفتن بود
بر عکس من که در سرم شوق رسیدن بود
من عاشــــقــت بودم شبیه قصه ها امـــــا
پشت نــگــــاه گرم تو قـــلـــبی از آهن بود
تاوان عشقم را به تـــو بـــد جور پس دادم
بــا انتخابت لعنتی، یـــــک شهرْ دشمن بود
سخت است خیلی گفتن اینـکه در آغوشت
خوابیدم و جسمت فقط در خانه ی من بود
بعد از تو روزم تیره شد ، هرگز نفهمیدی
آن چشمهای روشنت دنیای این زن بود