شهلانوروزی
لبخند خدا
کمی که از تو نوشتم، خدا لبش خندید
به ثانیه نرسیده دوپای دل لغزید
تویی قیبله ی احساس وَ من کمی شاعر
شبیه عشق حریصت غزل مرا بلعید
بخوان جریده ی دل را به هر زبان که رواست
به هر کجا که تو هستی، زبان خودش چرخید
منم غزال غزل ها که ناتمام توام
رها شده تک و تنها، تنیده در تردید
اگر که ناوک مژگان به حربه ها ببری
جزای مردم چشمت فقط شود تبعید
اگر چه حضرت عشقی ،خدای قصه منم
به پای هر قدم من دلت نمی لرزید ؟
#شهلا_نوروزی
۱۸ اسفند ۱۴۰۰ ساعت ۲۲:۳۶