مهرنوش مستحقان زاده
درخت ارغوان
من ماندم و کوله بارتنهایی ها
باخنده ی گریه دارتنهایی ها
دیواربه دیوار دلم می ریزد
چادر زده ام کنار تنهایی ها
گریان شده ام شبیه ابری زنگی
تنهاترم از گل لباسی رنگی
بربند دلم دوباره آویزان شد
پیراهن خال خالیه دلتنگی
از آه دلم،سکوت من گویاتر
ای عشق!شدم ازخودِ تو،رسواتر
دیوارِ من از همیشه کوتاه تراست
قلاب گرفته ام،بیابالاتر
هی طعنه به حال و رنگ و بویش نزنید
لطمه به غرور و آبرویش نزنید
می ترسد از اینکه باز عاشق بشود
زخم است دلم،نمک به رویش نزنید
همتای درخت ارغوان هستی که…
همرنگ شرابی خزان هستی که…
ای خاک تنت سرخ،لبت عنابی!
ابیانه ترین خشت جهان هستی که…
با قهوه ی چشم مستت آمیخته ام
ازتلخی آن باز برانگیخته ام
فنجان مرا بیار و برگرد،ببین
با یاد توکافه رابه هم ریخته ام