شعر کلاسیک
-
غزل کلاسیک
ابروی شبت رقص دو شمشیر کمانی است اوازه ی چشمت بَدلِ جنگ جهانی است دیوانه ی چشمان توام ،…
بیشتر بخوانید » -
محسن زیدعلی
محسن زیدعلی قهوه ی قجری و چشم های تو مانند قهوه ی قجری تو ساده آمده ای تا دلِ مرا…
بیشتر بخوانید » -
شادیه غفاری
◾شادیه_غفاری◾صفر -زنی که شرم و غرورش را، به زیر پای خیابان دید شکست و بین شکستنها به تکههای تنش خندید…
بیشتر بخوانید » -
شهلا نوروزی
شهلا نوروزی پیله ی تنهایی لب فرو بستم شبی از دل هیاهوی خودم مست کردم عالمی را مست از بوی…
بیشتر بخوانید » -
سارا رجب پور
سارا رجب پور لبخند عشق عاشقی در فصل پاییز از بهاران خوش تر است لحظه ای در پیشَت از هر…
بیشتر بخوانید » -
محسن زیدعلی
محسن زیدعلی همچنان غزل همچنان محسن زیدعلی دستم نمی رسد به اناری که همچنان مانده ست تا رسیدنِ یاری که…
بیشتر بخوانید » -
مهرنوش-مستحقان زاده
مهرنوش مستحقان زاده شکوفه ی امید برشطِّ لبم، بلم بلم، مرجانی تکثیرهزارقطره ازبارانی من ساحل اَروَندم وتو بی پروا کارون…
بیشتر بخوانید » -
مينا مدیرصانعی خزان
مينا مدیرصانعی خزان ای که بی تو غزل و شعر به هم می ریزد من دلم را همه شب شاعر…
بیشتر بخوانید » -
زهرا چشم براه
زهرا چشم براه من زنم نام دیگرم شادی ست بدنم درد می کند دکتر موقع وضع حمل تنهایی است کاش…
بیشتر بخوانید » -
فاطمه انصاری
فاطمه انصاری کاش اش اصلأ تووی دنیا هیچ کس دردی نداشت کاش می شد جای هر سختی درخت عشق کاشت…
بیشتر بخوانید »