زهرا چشم براه
مرکب حرکت
زندگی یک درام غمگین است
یک شروع همیشه بی پایان
کارگردان خدای نیچه ولی
صحنه گردان واقعی شیطان
زیستن اتفاق مسخره ای ست
فلسفیدن میان بود و نبود
صحنه هایی همیشه تکراری
ژانر وحشت،گریم های عجیب
دیالوگ های سخت و اجباری
وسط زندگی هوار شدن
هاله های انرژی تاریک
انبساط جهان به سمت عقب
انفجاری به وسعت تقلیل
آدمیزاد سخت خورده رکب
و خدایی که یار شیطان بود
صحنه آرایی عجیبی بود
سیب چیدن و استحاله شدن
کوچ کردن به هیچی از پوچی
وسط داستان مچاله شدن
چند پرده سکوت بود و سکوت
همه بی نور،بی صدا،حرکت
کودکی در زباله ها گم شد
و زنی توی وان خون غلطید
سوژه ی ناب حرف مردم شد
انتحار زنی درون خودش
زن با شیر سینک زار زده
زن با ببر رو پتو به نبرد
مونولوگ های لخته لخته شده
زن همزاد با تحکم و درد
از بلندای خواب پرت شدن
فصلی از فیلمنامه مردی که
به زنش قول داده نان بخرد
کبد و مغز استخوان چند است؟
بلکه با پولش آسمان بخرد
مردِ از متنِ زندگی بیرون
اشهد ان لا…اله کجاست؟
اشهد ان ما که دربه دریم
عصر خاکستریت پیشکشت
ما در آغوش مرگ مستتریم
کات پایان ندارد این قصه
زهرا چشم براه