علیرضا داوودی
چشم تر
چشمی که فقط در غم چشمان تو تر شد
در حسرت دیدار شما ، خیره به در شد
من ، دلشده ی گوشه نشينیِ که نبودم
دنیای من از غصه ی تو زير و زبر شد
دیوانه شدم حرف دلم بر لب ام امد
يك شهر از عاشق شدنم باز خبر شد
عاشق شده ام ای، همه ی خلق بدانید
اخر دل دیوانه ی من . مرد خطر شد
بسیار پریشانی از ، عشقِ تو کشیدم
تا شانه ی تنهایی من لایق سر شد
تو امدی و پر زده از دل غم دوران
شب های غم الوده به یکباره سحر شد
هر شب من ديـوانه دعا بهر تو كردم
حاجت که گرفتم غمم از سینه به در شد
#علیرضا داودی مقدم