لیلا ساتر
جمهوری
جمهوری تمام تنت را ، به من بده
هوش و حواس پرت زنت را ، به من بده
با من بخواب مثل زمستان تن درخت
مثل زفاف ، در شب یلدا که …روی تخت
خواب مرا بریز ، ته خمره ی جهان
مرگی که حل کند تنمان را ، در استکان
مستم کن از شراب وجودت ، ظهور کن
از روی شهرهای تن من عبور کن
آتش ببار در بغلم ، هیزمت شوم
خاکستر همیشه ی سر در گمت شوم
دودم جدا ی شعله… هوایی که نیستی
در آرزوی خواب دوتایی … که نیستی
با فکر من نخواب در آغوش دیگری
با من بگو ، که از احدی دل نمی بری
روی خطوط منحنی سبز باورم
یک گرگ می کشد ، همه جا ، زوزه در سرم
آزرده ام ، تمام تنم درد می کند
دردی که رفته رفته مرا مرد می کند
اینجا که بال مرغ مهاجر شکسته است
حتی هوا به دورو برم سقف بسته است
مثل کلاغ پیر که آخر نمی رسد
پل ها شکست من به تو دیگر نمی رسد
از راهرو صدای پرستار شد بلند :
( بازم دچار حمله شده دستشو ببند )
لیلا ساتر