محسن زیدعلی
رباعی
من صائب و تو هم که تبریز منی
چون جام شراب عشق لبریز منی
برگی شده ای که از درخت غزلم
افتاده در این مستی پاییز منی
در وسعت عشق بی کران می خواهیم
پرواز به سمت بی نشان می خواهیم
ما بال و پری شکسته داریم اما
مانند کبوتر آسمان می خواهیم
بی تاب نگاه گاه گاهت شده بود
غرق تو و دریای نگاهت شده بود
مردی که سفید بود موهای سرش
دلبسته ی چشمان سیاهت شده بود