عباس محمودی
چوپانی رویا
بهانه ی روزهای پر تکرار
چند نفس
روزگار سر کرده ای
که از کوچه های سرد بی تکلم
احوال پرس
دختران رویا مرده ی دیروز…
و سراغ پسران گور خواب
ترانه را میگیری؟
منم
به جا آوردی
شاعر نامه های بی جواب
به شانه ی کبوتران پر بریده ی
بی آسمان را؟
باور کنی یا نکنی
به شکرانه تقدس چکامه
فردا روز
گزمه های تردِ ناگزیر
در نشتی هر گریزگاه
نامت را زمزمه خواهند کرد
یقین بدار
روزی بیاید که دگر
از خانه ی هیچ بنده خدایی
صدای پچ پچ دوستت دارم و ترانه…
آوای لالایی و گهواره ها
به گوش نرسد
سر سجاده ی ستاره و
سکوتِ هیچ خدا ترسی
نطفه ی زلال رویایی
پا نگیرد
ملالی نیست
برف بیاید
باران ببارد
بالاپوش و چکمه هایم سهم تو
می خواهم
پای برهنه…
عور
به چوپانی رمه های تفکر بروم
نمورِ نمور