علیرضاداودی مقدم
خیابان ها همه غمگین
خدايا زندگى سخت و زمين اكنده از دود ست
همه در نخوت و مستى كسى يكدم نياسود ست
خيابان ها همه غمگين تمام كوچه ها مرده
عطش ابستن ابری كه بى باران و محدود ست
زمستان هم مسافر شد بدون رد پاى برف
كه این آتشکده گویی اسير دستِ نمرود ست
دعا ها از پی باران و بیم از قحطى فردا
چه آمد بر سر ما که دعا اینگونه مردود ست
همه سر در گريبان و همه غافل ز يكديگر
که این دورانِ بی مهری شبیهِ محشری زود ست
به چالش مى كشد هر کس تمام باور ما را
که بینِ مردمان آیینِ دین بسیار مطرود ست
چه سرهایی به نام دین به رآسِ نیزه ها کردند
که در بازارشان دین هم همان كالای پُر سودست
چپاول مى شود خلقى بنام عصر بيدارى
که دراین قوم خاموشان همین یک نکته مفقود ست
#عليرضا-داودى مقدم