ناله ی مرغ سحر
لیلا کباری قطبی
لیلا کباری قطبی
ناله ی مرغ سحر
ناله ی مرغِ سحر ، خوابِ مرا ریخت به هم
ناله ات ، این دل بی تابِ مرا ریخت به هم
قصدِ تسبیحِ تو را داشت نسیمِ سحری
آمد و خلوتِ محراب مرا ریخت به هم
تو قناری شدی و در دل شب می خواندی
نغمه هایت ، شبِ مهتابِ مرا ریخت به هم
تا قنوتم به لب و ذکرِ تو در یادم بود
شوقِ دیدارِ تو ، آدابِ مرا ریخت به هم
رفتی و چهره ی زیبای جهان در هم شد
دوریت، غنچه ی شادابِ مرا ریخت به هم
عاقبت فاصله افتاد میان من و تو
سازِ ناکوکِ تو مضرابِ مرا ریخت به هم
خط بطلان به همه نقش و نگارم زدی و
طعنه ی دل شکنت قابِ مرا ریخت به هم
باز شب آمد و مهتاب و دلی تنها که
گریه هایش ،دلِ بی تاب مرا ریخت به هم
خواستم در دل مهتاب ، بخوانم غزلی
ناله هایت غزلِ نابِ مرا ریخت به هم
شب که شد ، خلوتِ دیدارِ تو آرامم کرد
باز هم مرغِ سحر خوابِ مرا ریخت به هم
#لیلا_سادات_کباری_قطبی