شعر کانون
-
محمدعلی میرقاسمی
محمدعلی میرقاسمی من با تو خواهم بود بی تردید روزی با تو…
-
داود هاشمی وند
داود هاشمی وند نیکی کردن به نام خداوند بی عیب و…
-
غزل کلاسیک
ابروی شبت رقص دو شمشیر کمانی است اوازه ی چشمت بَدلِ…
-
محسن زیدعلی
محسن زیدعلی قهوه ی قجری و چشم های تو مانند قهوه ی…
-
شهین راکی
شهین راکی نگاه نوشتن خوب بود که سهم درخت میشد مرا عبور…
-
شادیه غفاری
◾شادیه_غفاری◾صفر -زنی که شرم و غرورش را، به زیر پای خیابان دید…
-
شهلا نوروزی
شهلا نوروزی پیله ی تنهایی لب فرو بستم شبی از دل هیاهوی…
-
لیلا ساتر …کفن ام کو که…
کفنم کو که گور من باشه زندگی بسکه نقره داغم کرد…
-
سارا رجب پور
سارا رجب پور لبخند عشق عاشقی در فصل پاییز از بهاران خوش…
-
چکاوک حمیدی
چکاوک حمیدی نشئهی سکوت یه قل دو قل ِ سنگها در…
-
شادیه غفاری
◾شادیه غفاری◾هیچ کلافگی، تقدیرِ کلافهاست؛ آنگاه که سر و تهِ هستشان گم…
-
لیلا ساتر…مکافات
به پات هر چه مکافات می کشم کافی است اگر چه…