کتاب چهرهی پنهان حرف اثری ارزشمند از یدالله رویایی است. این نویسنده و اندیشمند بزرگ این کتاب را در نقد کلمه و زبان نوشته است. کتاب چهرهی پنهان حرف یکی آثار برجستهی نقد ادبی در ادبیات معاصر ایران است. این کتاب را انتشارات نگاه در سال 90 منتشر کرده است.
مروری بر فصلهای کتاب چهرهی پنهان حرف
این کتاب در چهار بخش نوشته شده است. نام هر فصل کمی غریب است و ساختارهای هنجار شکنی دارد. هنر نویسنده اینجاست که توانسته در پسِ هر کدام از این نامهای پیچیده، گریزی به محتوای کل هر فصل بزند و اتحاد معناییِ یکدست و منسجمی ایجاد کند.
بخش اول، «حضور درهم دهان و زبان». در این بخش از مفاهیمی مانند حیات و مرگ کلمه، سیستم نمادین و سمبولیسم زبان، جادوی کلمات، سبک و سیاق هر خواننده و نویسنده، مسخ و مرگ کتاب، صحبت شده است.
بخش دوم، «تبخیر بنفش خون». این بخش دربارهی قدرت فوقالعادهی کلمات در زندگی روزمره، احساسات و اعصاب، بازی با کلمات، بُعد سوم دیدن، حقیقت و واقعیتِ پنهان در آن سوی حرفها و کلمات، و جایگاه شعر در جهانِ ذهن است.
بخش سوم، «تکان به ستون زبان». منطق و معنا در شعر، ظرفیت زبان، حرف شعر، تئوری و خلق شعر، خطاب شعر، زبان غیب، تربیت ذهنیِ حجم، استبداد منظور، و حرف در تئاتر از مباحث این بخش هستند.
بخش چهارم، «بیداری عصب». در این بخش مباحثی مانند عبور از فاصلههای ذهنی، زبانِ داخلِ شعر، و ظلمت زبان بررسی میشوند.
درباره کتاب چهرهی پنهان حرف
یدالله رویایی در این کتاب نه در نقش یک شاعر نابغه، که در لباس اندیشمند و متفکر ادبیِ برجسته و پخته، حقایقی را از زبان و کلمه در این کتاب فاش میکند که خیلی از آنها در دنیای ادبیات ایران تازگی دارد. او این کتاب را با لحن خاص ادبی خود و به دور از قلمفرساییهای عالِمانه نوشته است. او توانسته با تکیه بر نبوغ ذاتی خود، انتزاعیترین و ذهنیترین مفاهیم را طوری تعریف و توصیف کند که کلمه به کلمه، جلوی چشم مخاطب زنده شود و جان بگیرد.
رویایی همیشه نقش تعیین کنندهای در جریانات ادبی ایران داشته است. او همانقدر که به ادبیات کلاسیک و معاصر ایران تسلط دارد، روند تغییر و تکامل زبان و گسترش ذهنیت ادبیِ خودش را هم میشناسد. به دلیل همین دانش بالاست که او توانسته کتابی فرای تصور مخاطب فارسی زبان بنویسد. مفاهیم این کتاب در عین تازگی آشنا هستند، انگار از آنها خبر داشتهایم، اما زبانِ بیانشان را بلد نبودهایم. حالا یدالله رویایی تنها کسی است که توانسته چنین اثری خلق کند. جالب اینجاست که او علاوه بر ادبیات، از هنرهای دیگری مانند سینما، تئاتر، عکاسی و نقاشی هم در چهرهی پنهان حرف صحبت کرده و زبان و کلمه را در تمام عرصههای هنری، به چالش کشیده است.
رویایی یکی از سردمداران جنبش حجم است. حجم گرایی طی زمان توانسته در کنار استحکام چهارچوبهای فکری خود، ساختار کلامی و تجسمی خود را هم با حضور چهرههایی مانند یدالله رویایی نشان دهد. این شاعر و اندیشمند بزرگ در همین کتاب چهرهی پنهان حرف، توانسته خیلی از نظریات حجمگرایانه را دربارهی کلمه، متن، فرم و ساختمان شعر و سایر مباحث کلامی و فلسفی بیان کند.
درباره یدالله رویایی
یدالله رویایی با نام ادبی رویا، در سال 1311 در دامغان به دنیا آمده و حالا در پاریس زندگی میکند. او که در دوران جوانی فعالیتهای سیاسی متعددی داشته، چند بار به زندان افتاده و اولین شعرهایش را پس از آزادی از زندان و زمانی که تنها 22 سال سن داشت، با نام مستعار رویا در نشریات مختلف چاپ کرد. رویایی یکی از چهرههای ادبی تاثیرگذار ادبیات ایران است. تاسیس هفته نامهی ادبی بارو، تاسیس انتشارات روزن، تالیف و انتشار بیانیهی حجم گرایی، و تاسیس مدرسهی زبان و ادبیات فارسی در پاریس، فقط چند نمونه از فعالیتهای این شاعر پرتلاش هستند. دولت فرانسه در سال 2001 رسما لقب شوالیهی ادب و هنر را به یدالله رویایی اعطا کرد. بسیاری از اشعار این شاعر به زبان فرانسوی ترجمه شدهاند. «بر جادههای تهی»، «شعرهای دریایی»، «لبریختهها»، «در جستجوی آن لغتِ تنها» و «هلاکِ عقل به وقت اندیشیدن»، از آثار برجستهی این متفکر و شاعر بزرگ هستند.
در بخشی از کتاب چهرهی پنهان حرف میخوانیم
آن که مرده است، زمانی واقعیتی بوده است و حالا که نیست و اصلا نیست، یک چهرهی خیالی از او داریم، یک طرح انتزاعی که خود وامیست از همان واقعیتی که زمانی وجود داشته است. یعنی کسی که هستی واقعیاش را، و یا واقعیتِ بودنش را ترک کرده تا موجود دیگری باشد، تا در میان ما نوع دیگری از بودن را ادامه دهد.
مثل شعر، که پیش از شعر بودن یا شعر شدن، یعنی پیش از آن که به دفتر من بیاید، جایی میان واقعیتها، وجود داشت، دیده میشد، لمس میشد و جابهجا میشد. عینی بود و ذات داشت. هستی واقعیاش را که ترک کرد و به عبارتی، دنیای واقعیتها را که ترک کرد، چهرهای دیگر گرفت و چیزی دیگر شد؛ آمد روی کاغذ و میان کلمهها. مثل کلمه، و آن چه کلمه و صورت مادّیاش را ساخته است. مثل آب که به خاطر زندگی لغتیاش، زندگی دریاییاش را ترک میکند.
این هر سه در ماورا مسکن دارند؛ مرده، شعر، کلمه. هر سه برای این که موجود دیگری بشوند، از وجود قبلیشان جدا شدهاند. هر سه ماورایی شدهاند، هر سه در زندگی تازهشان خطر مرگ دارند.
وقتی که دیگر از مردهای حرف نمیزنیم، مثل کلمهای ست که دیگر مصرفش نمیکنیم، مثل شعری که دیگر خوانده نمیشود. و اتّفاقا از مردگانی مدام حرف میزنیم که قسمتی از هستیشان حرفهایی زده است و یا تمام هستیشان را حرفهایی ساخته است.
سخن از مردهای میگوییم که سهمی از سخن داشته است. یعنی مرده از هستی فیزیکیاش جدا شده، اما نتوانسته است از آن قسمت از هستیاش که زبان ساخته است، جدا شود. چرا که زبان، منظومهی کلامی حرف، خود در آن موقع چیزی جدا شده از واقعیت بود و حیاتی ماورایی داشت. پس نام مردگانی را بر زبان میآوریم که هستیشان جزئی از زبان بوده است. و زبان، حیاتِ مرگ است.
برای مثال، هستیِ حافظ را زبان میساخت، و یا درستتر بگوییم، هستیِ حافظ سهمی از زبان داشت و یا خود دخالتِ در زبان بود. میبینیم که از یک سو زبان، مرگِ حافظ را حیات میدهد و از سویی آن زبان، خود را در مرگِ او حفظ میکند و نگاه میدارد. دیگر تلفّظ کلمهی «حافظ» تلفّظ یک نام نیست که ما را به یک جسم یا هیئتی انسانی راهنمایی کند که زمانی واقعیتی بوده است، بلکه ما را به یک منظومهی زبانی و به یک مجموعهی کلام میبرد، به یک مفهوم، نه به یک نام.