شهریور را عاشقانه باید قدم زد
کوچه به کوچه، خیابان به خیابان
شهریور را باید عاشق شد
عاشق یک نفر مثل تو
که بتواند دلگیری
عصرهایش را تاب آورد
باید یکی از تو داشته باشم
که دلگرمم کند به پاییز
که دلخوشم کند
به عطر خیابانهای بارانخورده
شهریور را نباید آسان رد شد
باید با خودِ تو از خانه زد بیرون
اصلاً شهریور که شد باید تو را برداشت
و برد جایی که هیچکس تو را نبیند
و هی نگاهت کرد و منتظر
پاییز بماند
میدانستی؟ دلبر جان
شهریور
دختری با گیسوان فرفری
شرابی مایل به زرد است
با لبخندی از غزل و شعری از
گل بوسه های عشق
خط چشمی از نستعلیق
با سرمه دانی از برگ گل های
آقاقیا و پیچک های مست وحشی
کیف به دست، کابین بسته
با مهریه ای از برگ های طلایی
که بوی پاییز را به مشام می رسانند
منتظر مهر است تا با اسب سفید
بیاید تا چند روز دیگر شهریور
عروس مهر می شود
شهریور
همان دردانه ی پاییز است
که زودتر از او تدارک دیده
عشق بازی مهیج برگ ها را،،
اینک در چند قدمی مهر
در کوچه باغی به نام پاییز
ایستاده، و چشم به راه عروس
زرد و سپید پوشیست
که با اولین نم نم باران
خود را آماده ی حجله ی
زیبای پاییز ی می کند
آغوش بازکن ای اولین ماه
از سلاله ی پاییز
شهریور برای بدرقه
تشنه ی یک هم آغوشی عاشقانه
- یک بوسه ی آتشین و یک
دلداگی بی نظیر است،
✍🏼صدیقه جـُر