دیگر مرا به عالم و آدم نیاز نیست
این زخم لاعلاج به مرهم نیاز نیست
در خاک تشنه ای که تبر ماندو یک درخت
قانون برای ماندن باهم نیاز نیست
گو سیل هم بیا و ببر هست و نیست را
حالی چنین به بارش نم نم نیاز نیست
دستی که نان به هرزه و منت بیاورد
بایدنخورد و گفت به این سم نیاز نیست
براین زمین گرم به نفرین نشسته ام
تهدیدمی کنی که بترسم؟ نیاز نیست
وقتی خدا به حال بشر گریه می کند
مخلوق را سزای جهنم نیاز نیست
تا مثل بید در غم طوفان وحشتیم
پس لرزه های زلزله ی بم نیاز نیست
رستم سند به بازوی سهراب هم ندید
از خود شکست خورده به ماتم نیاز نیست
عباس جفره