آمدی باروی خوش حالا ترش رو میروی
با سگرمه های درهم کرده اخمو می روی
باغ گیسویت رها کردی شبی در بسترم
ای همه آرامشم آشفته گیسو می روی
بوی باغ نسترن پیچیده در جان فضا،
بس که با ناز و ادا این سو وآن سو می روی
من فقط از رفتنت شاکی و گریان نیستم،
از موذن بانگ می آید که بانو می روی؟
تا لبم بر رد پاهای ظریفت بوسه زد
چون پرستودیدمت بالای بارو می روی
می روی ای جای تو همواره در جان و دلم
روی دریای خیالم همچنان قو می روی
قول دادی دردهای در دلم درمان کنی
بی وفا! ناکرده ای تجویز دارو می روی؟
عباس جفره