بهار کریمیشاعران کانونشاعران معاصرشعر کلاسیکشعر و ترانه

بهار کریمی

تحول

بهار کریمی

تحول

 

به ناگه آمدی بی آنکه خود دانم

شدی نبضِ دل و روح و روانم

چنان درگیر تصویرت شدم هر دم

در این درگه نبیند دیدگانم غیر تو همدم

منم طالب ، تویی مطلوبِ این مجنون

منم رسوا زعشق تو ، تویی فارغ زِ این مجنون

تو چون شمعی که در شوق وصال تو

چنان پروانه می‌گردم سراسیمه به دور تو

زدم در آتش جانت همه بال و پرم را

جفا کرده بسوزاندی همه جان و تنم را

تو دانستی که وصلت می‌شود جانم

تو دانستی که عشقت می‌شود هستم

ندانستی که من هیچم ، بدون تو

ندانستی همه بودم، تو بودی تو

کارشناس ارشد حقوق گرایش جزا و جرم شناسی

مشاهده بیشتر
کتاب پرواز نهنگ ها مجموعه اشعار سپید عبدالله محمدزاده سامانلو برای خرید کتاب و واریز باشماره 09902034931 و یا پنل چت در سایت پیام بدهید

بهار کریمی

کارشناس ارشد حقوق گرایش جزا و جرم شناسی

نوشته های مشابه

1 دیدگاه

  1. من تازه وارد این سایت شدم و نمیدونم این کامنتی که میدم برای شعر خانوم کریمی هست یا نه اما امیدوارم باشه
    شعرتون خیلی خوبه اما ایراداتی هم داره که اگه ویرایش کنید خیلی بهتر میشه
    قافیه و وزنش بعضی جاها مشکل کوچیکی داره

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا