بهار کریمی
همزاد
همزاد من، آرام جان، در سینهام آوا شدی
چون موج دریا بیقرار، در چشم من پیدا شدی
ای واژههای ناز من، ای جان شیرین غزل
برگرد تا در سایهات، آرام گیرد جان من
ساحل شدی در سینهام، ای عشق سرگردان من
بر موجهای بیکسی، کشتی شو تو ، بر جان من
ای عشق، در آغوش شب، فانوس دل ، تو گشتهای
در وسعتِ خاموشِ درد، همسفری ، سرگشتهای
باران که میبارد هنوز ، عطر خیالت می وزد
برگرد تا روی شانه ات ، شب های من ، خوش تر شود
با هر نفس نامت به لب، دل را به رؤیای تو دادم
در آسمان شبنشین، با ماه ، پیمانهایت را شمردم
ای واژههای ناز من، ای جان شیرین غزل
برگرد تا در سایهات، آرام گیرد جان من