شعر کانون
-
اکبر باباپور
اکبر باباپور عشق یعنی غزل عشق یعنی : در خیالت دلبری پیدا شود توی بیداری و رویا در نگاهت جا…
بیشتر بخوانید » -
مهناز نیکفر
مهناز نیکفر قطار شعر سپید از قطارِ تو جا ماندهام مثل درنای خستهی تالاب که از بالهای امید پاییز را…
بیشتر بخوانید » -
مهتاب خرمشاهی
#کانون_شاعران_معاصر حبس زمان قساوت قفل ها قلم ها و کاغذ و سیگار تفتیش شعر چای و بوی باروت مویه ی…
بیشتر بخوانید » -
نرگس دوست
#کانون_شاعران_معاصر ای حوصلهی بلند خدای نخلِ تلخ من کجاست!؟ ___ ای آه ای راه به یاد آر شتکزدن شاخهها را…
بیشتر بخوانید » -
زهرا ابراهیمپور
#کانون_شاعران_معاصر / پنجره هابه باران عادت دارند مثل کوه به برف برف ها لمس تنِ کوه را فراموش نمیکنند و…
بیشتر بخوانید » -
ارمغان سیدین
#کانون_شاعران_معاصر فرصت نبود دوست من، سلب شد مجال بیهوده بود باورِ سکرآورِ کمال میراثم از مخیّله، تاجی ز خارهاست در…
بیشتر بخوانید » -
مهناز نیکفر
#کانون_شاعران_معاصر باران چقدر به تن پنجره میآید مثل بارانی تو که زار میزند به تنم کنج بیکسی اتاق غنیمت شب…
بیشتر بخوانید » -
فرانک غفوری
#کانون_شاعران_معاصر از این همه دیوارِ بی روزن از اضطرابِ هر شبِ این زن تا اتهاماتی که بی ربطند در نسخه…
بیشتر بخوانید » -
سارا رجب پور
#کانون_شاعران_معاصر خواب تو تو را در خواب می بینم ، زبانم بند می آید دوباره روی لبهایم گلِ لبخند می…
بیشتر بخوانید » -
محمدعلی میرقاسمی
#کانون_شاعران_معاصر … شاید دوباره … جهان به یک باره فرو ریخت ! نه کبوتری که پرگشودن را … نه قناری…
بیشتر بخوانید »