شعر کانون
-
علیرضا فرزانه
علیرضا فرزانه چه ارزشی دارد این شعر؟ ۳. چه ارزشی دارد این شعر* شعر باشد و تو نباشی….؟! فکر…
بیشتر بخوانید » -
علیرضا فرزانه
علیرضا فرزانه توهم و پژواک صدای تو در گوش تلفن به خاک رفته همچو آوای روزی که در…
بیشتر بخوانید » -
علیرضا فرزانه
علیرضا فرزانه بت غرور دنیای ما را سیاه کرده ست؛ [بت غروری کز جهل’ بیم شکستنش نیست هرگز! ابراهیمی…
بیشتر بخوانید » -
لیلا کباری قطبی
لیلا کباری قطبی دریا به دریا می برم با خود غم آشفته حالی را که او آرام خواهد کرد غم…
بیشتر بخوانید » -
علیرضا فرزانه
علیرضا فرزانه امید آفتاب آلوده شرابی است ز کین وقتی تمام راه نفرینی به رسیدن طعنه می زند! آفتاب…
بیشتر بخوانید » -
علیرضا فرزانه
علیرضا فرزانه بانگ شب بر حُرم شَبَم عطر حضور تو سایه انداخت! انگار آمده ای از ستاره بانگِ خموشِ…
بیشتر بخوانید » -
علیرضا فرزانه
علیرضا فرزانه بانگ شب بانگ شب* بر حُرم شَبَم عطر حضور تو سایه انداخت! انگار آمده ای از ستاره…
بیشتر بخوانید » -
علیرضا فرزانه
علیرضا فرزانه بانگ شب بر حُرم شَبَم عطر حضور تو سایه انداخت! انگار آمده ای با ستاره بانگِ خموشِ…
بیشتر بخوانید » -
علیرضا فرزانه
علیرض فرزانه فرار مغز گلوی اسلحه باز و سرب واقعه شلیک شد به حقیقت یک مغز، دردا……؛ فراری…!
بیشتر بخوانید » -
علیرضا فرزانه
علیرضا فرزانه فراموشی فراموشی* من سالهاست که نام ترا خط زده ام از لباسهای سفیدم و بارها شسته ام…
بیشتر بخوانید »