مریم رضایی
مجنون قصّه
باید از دل گفـتو این افـسانه را از نـو نوشت
جایِ قــیسِ قصّـه ،لیـلا گشـته مجنـونِ زمـان
روسیـاهی نیــست گــر عاشــق بگـوید رازِ دل
خواه مجـنون،قِــیس باشـد یا که لیلا جایِ آن
عشق یک احساسِ پاکو نابو بی آلایش است
می دَوانـد ریشـه اَش را در وجــودت بی امان
عشق دین و مذهب و آیین نمیداند که چیست
پیـر هم باشی اگر، دل می دهی همچون جوان
دل بخــواهد یار را فــرقی نــدارد در کـجاست
در کنــارت باشــد او یا که در آن سـوی جهــان
فاصـــله در عاشــــقی معـــنا نـــدارد هیچـــگاه
چون برایَــش می شـود دل بهتـرین جـاوُ مکان
در تمــامِ عــمر با شَـــرم و حــیا گـر بــوده ای…
پیشِ معشـوقت ولی بی پرده باشوُ بس عَیان
گر بیـــاید آنــکه بایـد باشــدوُ دلــخواه توسـت
می شـود مَرهَــم به دَردَت،می شــود آرامِ جـان
مریم_رضایی
غزلی بسیار دلچسب و حال خوب کن … برقرار باشید شاعر گرانقدر
بی نهایت سپاس جناب نجفی زاده ی شاعر🙏🏼