طیبه طاووسیان
عاشقانه
اغاز يك حكومت اجباري
اغاز يك شكنجه بي پايان
اين ابتداي قصه امروزست
يك فصل روبرو شده با طوفان
اغاز راه منتظرت بودم
اغاز راه بي خبرم كردي
لعنت به حكم هاي بدون تو
ديدي دوباره دربدرم كردي؟؟؟
حبس ابد گلايه تلخي كه
تو ريختي به دامن گلدارم
پيراهنم هواي تو را كرده
پيراهنم …ببخش كه تب دارم
ديدي عقاب جاي كلاغ امد
ناخوانده امد عطر تنت را برد
تا امدم كه قصه بسازم باز
اقا عقاب پيرهنت را برد
حالا ميان خانه منم بي تو
با دست هاي هرزه مردي كه
پك ميزند به سينه اين قليان
پك ميزنم دوباره به دردي كه
من مبتلا شدم كه بچاقم باز
دود از دل اتاق به راه افتاد
دنيا دوباره دور سرم چرخيد
دنيا به كام هرزه ماه افتاد
تا گرگ و ميش راه درازي نيست
اقا بيا كه گله به گا رفته
پايان قصه را تو بيا خوش كن
چوپان قصه باز كجا رفته
مي ترسم از سياهي اين شبها
از دست هاي هرزه مردي كه
پك ميزند به سينه اين قليان
پك مي زنم دوباره به دردي كه…