لیلا کباری قطبی ،شاعر معاصر ، کانون شاعران معاصر
افسانه ی دل
لیلا کباری قطبی
افسانه ی دل
دلم در خلوت مستانه ات ، افسانه ای دارد
و با فانوسِ عشقت، ره سوی میخانه ای دارد
وجودم از تو لبریزست ،اما بی تو تنهایم
کجایی تا ببینی موی من هم شانه ای دارد
صفایِ آینه پیداست در عرش معلّایت
و در عمق دو چشمان سیاهت خانه ای دارد
دراین شب های رویایی، تجسّم میکنم دل را
که در شور آفرینی خلوتِ مستانه ای دارد
چه شور انگیز و زیبایی، تو ای مهتابِ غم پرور
بیا تا بنگری شبگرد عشقت ، لانه ای دارد
تو می آیی و انگاری نسیمِ باد در گوشت
مناجات پر از شوری ، دلِ فرزانه ای دارد
کبوترهای عاشق در تو می جویند پروازی
که در صحنِ حرم در دامِ عشقت، دانه ای دارد
بیا بگشای بر رویم ، ضریحِ آسمانت را
که با چشمانِ خود دیدم ، غمت کاشانه ای دارد
و در محرابِ ابرویت تماشا می کنم دل را
که با شمعِ شب افروزت ،پرِ پروانه ی دارد
نگاهت نور می پاشد به چشمانِ سیاهِ شب
تو آن ماهی که هر شب عاشقِ دیوانه ای دارد
دلمدر موجِ گیسوی تو درگیرست با طوفان
که در دریای چشمت گوهر یکدانه ای دارد
کبوتر وار می آیم به سویِ آسمان با تو
و می بینم در انجا هر دلی ویرانه ای دارد
در این ویرانه با چشمانِ شبگردت تماشا کن
که هر کس در مسیر عاشقی ، پیمانه ای دارد.
درونِ خانه می جویم ،پرِ پروانه ی خود را
ومی بینم دلم با خلوتت، افسانه ای دارد
#لیلا_سادات_کباری_قطبی