فاطمه انصاری
بمب
هر گناهی میکند دل از نگاه تو سزاست
با چنین چیزی یقیناً عقل در روی هواست
بمب چشمان تو اسراییل را برهم زند
در یهودیت به جز این چیز دیگر نارواست
در خیال موی تو رفتم که دیدم محشر است
این فلسطین است خدایا یا همان کرب و بلاست
دست بردم تا زدایدم از نگاهم درد را
عقل گفتا صبر کن حالا شروع ماجراست
دود گر بالا نشینند از سبک کاری بود
حضرت آتش به پیش چشم دریا آشناست
ماه من گر تو بیایی شب دگرگون می شود
چون که می داند نگاه آینه دور از خطاست
راه را هی میکنم گز روز وشب بافکر باز
شاید آرام اش کنم این دل که بر غم مبتلاست
گوش من دیگر ندارد جای صحبت های غیر
موج مویت بر تمام این حوادث آشناست
فاطمه انصاری