مهرنوش مستحقان زاده
رباعی
همپای بهار
همپای بهار، مست ودلباخته ام
باسردی دست بادها، ساخته ام
نوروز من امسال تماشا دارد
جای سمنو،شراب انداخته ام
دارم دارم، امید حالی دیگر
تحویل بده مرا به سالی دیگر
بگذار که اسفند کمی دود شود
حافظ! حالا بگیر، فالی دیگر
هر هفته تمام جمعه ها غم دارند
بی حوصله اند، درد و ماتم دارند
امسال که سر رسید ها را دیدم
دیدم، دیدم، فقط تو را کم دارند
دیده ست بهار، خواب های رنگی
پاییز و انار و باغی از نارنگی
رویای درخت توت، کابوس شده
با شورشِ این کلاغ های زنگی
ابری که رسید، بی هوا باران شد
حس کرد دلم، که نیمه ی آبان شد
آمد آمد عید، زمستان کوچید
کالسکه ی نو بهار، گلباران شد
تا یاد بهار زندگانی کردم
با تک تک فصل ها، تبانی کردم
از دل همه رفتند، خیالت راحت
اسفند، خودم خانه تکانی کردم
تو، بانی شور و جُنب و جوشَش بودی
الماس دُرشتِ روی گوشش بودی
در جشن عروسی بهاران ، باران!
دیدند همه که ساقدوشش بودی
با هر نفَسش، بهار راخوشبو کرد
تقویم مرا دوباره زیر ورو کرد
هربار گرفتم مچ او را، دیدم
تَر دستی تازه ای برایم رو کرد
دوشیزه ترین ابر بهارانم من
در رهگذر سپیده پنهانم من
از بوسه ی آذر خش انگشتانت
آبستن قطره های بارانم من