خورشید تشنه سمت زمین حمله ور شده
جنگل غروب کرده و آشفته تر شده
ماده پلنگ عاشق تو گرگ نر شده
حالا به ماه زل بزن و ، آه و ناله کن
گرگ سیاه ؟ در سر من زوزه کمبکش
تصویر آب را ته این کوزه کم بکش
بر استخوان خسته ی من پوزه کم بکش
کم توی مشت زندگیم را مچاله کن
گیرم سکوت کردم و هیچی نگفتم و…
هی حرف پشت حرف به گوشم… شنفتمو ..
شب ، درد پشت درد کشیدم نخفتمو …
ته مانده ی عذاب مرا هفت ساله کن
هرروز زندگیت شود منجلاب تر ؟
آبادیت خراب و خراب و خراب تر ؟
در کوره ی عذاب خودت هی مذاب تر ؟
خود را بمیر و … داخل پاکت زباله کن