داود هاشمی وند
عشق پنهان
به شوق عشق تو دادم دلم را
مکن افزون تو هجران و غمم را
منم شیدای آن حالات وصلی
که ویران می کند کاشانه ام را
حدیث عشق را خواندی تو بر من
مرنجان کلبه ی غم خانه ام را
بیا ساقی که دیگر وقت وصل است
منور کن تو این میخانه ام را
در این عالم به جز می نیست خوشتر
بیا پر کن دگر پیمانه ام را