محسن زیدعلی
هیجان
هر درختی که در آغوشِ خزان می ماند
بیشتر در هوسِ این هیجان می ماند
زخمِ شمشیر شما می رود از یاد،ولی
همچنان در دلمان زخم زبان می ماند
بزن آسان به هدف،یکسره مغرور نباش
تیر از چله که در رفت کمان می ماند
نگرانی تو بی جاست،ولی برکه ی من
ماه کی در پسِ هر ابر نهان می ماند
عشق چون آب زلالی ست در آرامش صبح
هر که نوشید از این برکه جوان می ماند
لحظه ها می رود از دست بیا همسفرم
کی زمان پای کسی با چمدان می ماند
محسن زیدعلی…