کریستیان یوهان هاینریش هاینه (1797 دوسلدوف آلمان-1856 پاریس)
شاعر و خبرنگار آلمانی بود که بیشتر به خاطر اشعار غنایی اش معروف است
او درضمن همزمان، شاعر رمانتیسیسم نیز بود. آثار او یکی از پرترجمهترین نوشتارها در ادبیات آلمانی بهشمار میروند. از او به عنوان یکی از نوابغ عرصه شعر در ادبیات آلمانی و شعرِ جهان یاد میشود.
هاینه دیدگاه و زاویه نگاه خاص خود را داشت و در مورد تمام مسائل مهم زمانه خود اظهار نظر می نمود و تصاویری بدیع را با احساس شاعرانه خود در اشعارش به تصویر کشیده است. معروف ترین اثر او کتاب ترانه ها بود که مجموعه ترانه هایش را در ان به چاپ رساند و شهرت شاعری او را بنیان گذاری کرد. هنگام به قدرت رسیدن نازیسم و سوزاندن کتابها در برلین سال ۱۹۳۳، در میان نوشتارهای سوخته شده، «المنصور» نوشته هاینریش هاینه نیز وجود داشت، که در آن نوشته شده بود:
این ابتدای کار است. آنجا که کتابها را میسوزانند، انسانها را نیز خواهند سوزاند
از دیگر آثار او می توان مجموعه شعر درختان ممنوع ، تصویرهای سفر، سوگنامه ها، مدرسه رومانتیک، رابی باخاراخ، آلمان یک افسانه زمستانی را نام برد.
هاینریش هاینه منظومه ای به نام (فردوسی شاعر) دارد که در بزرگداشت شاهنامه و سراینده آن سروده است. او در این مجموعه شعر از ناحقی ها و ظلم هایی که بر این شاعر پارسی گوی رفته سخن گفته و از ناسپاسی محمود غزنوی و پشیمانی او در وقت مرگ فردوسی بسیار یاد کرده است. او در ابیات آخر مجموعه شعر ( فردوسی شاعر ) صحنه دردناک ورود کاروان صله و هدایای محمود غزنوی برای بزرگداشت شاهنامه و از آن طرف زنگ کاروان تشییع جنازه فردوسی از دروازه های شهر را به صورتی غمگین و تراژیک به تصویر کشیده است. در این مطلب بخشی از آن قابل خواندن است.
در زبان فارسی منتخبی از شعرهای عاشقانه هاینریش هاینه به نام (درختان ممنوع) با ترجمه علی عبداللهی منتشر شده است.
در مجموعه شعر (درختان ممنوع) علاوه بر شعرهای عاشقانه هاینه، ترجمه برخی از شعرهای سیاسی و تاریخی و برخی سرودههای طنز او نیز منتشر شده است.
این کتاب شامل سه فصل است با عنوانهای (عاشقانهها و ترانهها)، (شعرهای اجتماعی-سیاسی-تاریخی) و طنزها، اندرزها و اشعار حکمی).
1
آه که تو
به تمامی به فراموشی سپردی
که روزگار درازی
من مالک قلبات بودم
دلات چه شیرین
خطاکار و کوچک بود
از این شیرینتر و خطاکارتر نمیتوان یافت
آه که تو
عشق و اندوهی را
به فراموشی سپردی
که قلبام را میفشردند
2
دلا، دلا غمین مباش و
تقدیرت را تاب بیاور
بهار تو، باز پس می دهد،
هر آنچه را که زمستان از تو ربود.
و چه بسیار که بهر تو مانده ست!
و چه زیباست، جهان هنوز!
دلا، هر چه خوشش می داری
همه را، همه را می توانی دوست بداری!