کتاب مشق باران
مجموعه غزلیات از بهاره صدرالساداتی
در سال ۱۴۰۰ در انتشارات آموزشی تالیفی ارشدان تهران به چاپ رسید و حاوی ۳۵ شعر کلاسیک در قالب غزل و حجم کتاب ۸۰ صفحه می باشد.
شعر انسان را محدود نمی کند بلکه گستره دید وی را وسعت می بخشد پنجره ای است از سمت عواطف ناب بشری به دنیای بیرون و هدف اشعارم بیان احساسات و تعهد و حس مسوولیت نسبت به رویدادهای مختلف اجتماعی و عاطفی است.
خانم بهاره صدرالساداتی متولد سال ۱۳۵۹/۱/۱ و کارشناسی ارشد روانشناسی و غزلسرا در خانوادهای ادب پرور در شهرستان پیرانشهر دیده به جهان گشود، در نوجوانی در محضر استاد برجستهی شعر پدر بزرگوارش ارکان و پارامترهای شعر کلاسیک را فرا گرفت.
ایشان بیشتر از ۲۰ سال در زمینه اشعار فعالیت هنری داشت و قالب شعری غزل را برای اشعارش انتخاب نمود.
نمونه شعر:
رد خاطره ها
لحظه هایی که مرا در خود من پاشیدند
شاهدند راز تو را ، در دل من تبعیدند
بهترینم تو مرا یاد نداری ، اما
رد احساس مرا ، خاطره ها هم دیدند
بین هر کوچهِ این شهر که باران خورده
مردمانیست که اسرار مرا فهمیدند
سهمِ من از تو فقط خاطره ای جامانده
خوب من، بی تو دگر خاطره ها تهدیدند
عاقبت ، مرگ مرا بی تو رقم خواهد زد
لحظه هایی که چرا بی تو دگر تمدیدند
خیره در باور احساس دلم می مانند
کوچه ها را قدِ مقیاس دلم سنجیدند
بعد رفتن چِقَدر سخت هجوم آوردند
روزهایی که به تقویم پر از تردیدند
سفرت
سفرت سخت مرا از خود من سیر کند
تِرنم ، کاش تو امشب نروی ، دیر کند
نروی ، کاش که دروازهِ این شهر خراب
سد معبر بشود یا چمدان گیر کند
و تو را باز، در ا کوچه ِ باران زده ام
قَدِ یک خاطره هم ذهنِ تو درگیر کند
چه کنم؟ سرعت ثانیه به سالی برسد
نروی ، کاش که این عقربه تاخیر کند
نکند قرعهِ این قصهِ بد دست ِ تو بود
که مرا در پَسِ این پنجره ها پیر کند
دلِ وابسته ِمن هم،که مصمم شده است
برود تا همه جا، یاد ِ تو تکثیر کند
بروی ، خوبترینم تک و تنها شده ام
چه کسی هست مرا بی تو که تفسیر کند