کی؟
گرچه پای سوختن ما را مهیا می کنی
اینهمه دلتنگیم را کی مداوا می کنی؟
عالمی سرگشتی دارم نمی گویی چرا
کی به دادم می رسی حل معما می کنی؟
صد خیابان را به دنبال تو مشتاق آمدم
خانه دلدادگی را کی دری وا می کنی؟
مانده ام در وحشت بیم و امید و انتظار
گرچه در گوش دلم هر لحظه نجوا می کنی
نور مهتابی و تسکین می دهی کاشانه را
مثل ماهی در دل ویرانه ها جا می کنی
از زمین تا آسمان راهست بین ما ولی
بی قراران شب خود را تماشا می کنی؟
گم شدم در خویشتن ای فصل زیبای بهار
کی مرا در جستجوی خویش پیدا می کنی!
قطره ای از شبنم ابری به خاک افتاده ام
کی به دوش چشمه ای لبریز دریا می کنی
♤♤♤