شاعران کانونشاعران معاصرشعر کوتاه
یلدای همه شب / محمود نادری
سکوتی از صدای من
نهفته در فراسویت
کنون تکرار این واژه
بود شرمنده ی رویت
هزاران دفعه می پرسم
ز خود حال خرابم را
اگر رندانه می گویم
مده هر گز جوابم را
تو از نسل شبانگاهان
من از کوتاهی هر شب
تو یلدای همه شب ها
من و تو غوطه ور در تب
ز اندوهم نپرسیدی
تمام عمر سرگردان
مگر این قصه پایانش
بود افسوس بی پایان
محمود نادری