کتاب من کجا… باران کجا… در ۸٠ صفحه با موضوع های عاشقانه، دلتنگی، امید سروده زهره صارمی، متولد ۱۳۶۶، شغل تکنولوژیست جراحی، ساکن رشت، متولد دامنهای زاگرس و عاشق کتاب و شعر و موسیقی و خطاطی…
انگیزه سرودن شعرها چیزی نبود جز رسیدن به آرزوها
این کتاب با طراحی جلد و خوشنویسی همسرشان مهدی حسین پور امیر هنده
نمونه اشعار:
۱
سخت ست کشیدنِ ترکشهای خاطرات از تنم
این کار خارج از توانِ این تن ست
جز خاطرات،یاد همه چیز را رها کرده بودم
مسموم بودم ،با این همه خاطره،با این همه تو
نگاه سردت را که نگاه می کردم
تمام تنم در سرمایش به خود می لرزید
این قلب ،عادت به نشناختن تو ندارد
تو بودی …
آشناترین بر این قلب
به تمام سردی نگاهت سوگند
من به خود پیچیدم از دردی سخت
در جنگل انبوه مژگان من
سیلی افتاد در من بی امان
برد ،سوی چشمانم را زهر نگاه
از هم جدا شدیم بسی دردناک بود جدایمان
اینک من وتو دوتنهای بی نصیب
هریک جدا رفتیم در یک مسیر
۲
گیسوی شوریده
لب های رنگ پریده
شانه ای عریان،در جامه ی خواب
پاهای لاغرِ لغزیده بر روی گل های چیده شده ی ملحفه ام
عطر شیرین تنی بی جان
همه در «خواب ،خواب،خواب»
ومن در این سکوت با صفای تنهایی
لحظه ها را می مکم با اشتیاق
ودوست دارمش های پی در پی
از پس هر ضربه ی تند دهلیزی
من در میان بازوان خویش بافته شدم
در پی نوازش های سر انگشتانم به خواب رفتم
من شبی بر روی لبان خویش چکه شدم
وتو می پنداری که من هنوز آرام تو را نفس می کشم!!!
نه جانم…
دست خیالِ تو نقش بست بَر تنم چون رازی
و فاش شد رازِزیبای «دوست داشتنت»