~~~~~~~
سیاوش فرید زاده
◽لختگی در عروق تصاویر
،
سرش به هوا بود
که گوشهایش زنگ زدند
که ماه در نگاهش زنگار بست
/ونگ نوزادی اتم های هوا را شکافت/
و بعد
از تمام ناتمام زندگی برید
و در مرکز دایره ای چروک و ناشی
با هفت شعاع معلوم الحال
محو شد!
بر پیکر من دیگر هیچگاه برگی نرست
و در گلویم
هیچگاه ترانه ی “شش و هشت”ی
پای نکوبید
تا در تنگجایی از گسترده ی جهان
در عروق تصاویر لخته شدم.
هر کجا که هستی
آن آنتن لعنتی را بچرخان
و جاده را کف پایم بگذار
تا نسیم از مشرق تبعیدگاه به هروله عبور کند،
می خواهم ساعت دوازده ظهر یکی از همین روزها
ستاره ام را
از بیخ گوش کهکشان “آندرومدا” کش بروم
و به گرم ترین لحظه ی زمستان پناهنده شوم.
می خواهم از همه ی کتابها
همه کلمه ها را بکوچانم.
می خواهم در روح سیال زندگی،برهنه،
و در خواب پوشیده ی کشتزار
برای همیشه بیدار بشوم.
هی،
آنتن را بچرخان،
هییی
بجنبان آن تن را
#سیاوش_فریدزاده
https://t.me/PoetryAwarenessiousFire