لیلا ساتر… از تشنگی های زمین
از تشنگی های زمین تنها تو می دانی
لیلا ساتر
از تشنگی های زمین
پاز تشنگی های زمین تنها تو می دانی
دریا و اقیانوس ، موج و باد ، طغیانی
شبها ، کف گرمابه ، با هم گفتگو دارند
در انزوایم ، منزوی های فراوانی
{ جامان عوض…دریامن و آتش تو باشی تا
آشفتگی های وجودم را بسوزانی }
هوش و حواسم سمت منقارکلاغان است
باید بیایی تا مترسک را بترسانی
این مزرعه آفت زده ، در انتظارتوست
از گرده ی دستت به اندامم بیافشانی
{ در ازدحام ساکت من منتظر هستند
انگورهایم ، تا که در خمره بخوابانی }
پاییز لختم کرده پس حتما تو می آیی
تا بر تنم ، رخت زمستانی ، بپوشانی
آتش شوی هیزم شوم همخواب آغوشت
در ظرف من معجون دریا را بجوشانی
{پیش حسودان تنم تو می توانی باز
با بوسه ای من.را علیه من بشورانی }