عباس محمودی
کوچ
بی تو
روزی کوچ خواهم کرد
قول می دهی
این بار دست رد به سینه ام نزنی
و نشانی ام را
تا خوابِ دق الباب
مخروبه خانه ای ،
رویا مرده
بگیری؟!
قول می دهی
کوله پشتی هق هقِ
دلتنگی ام را
لای ململِ دستمالی سپید
به رف
کنار آینه وُ ترانه وُ بوسه
به یادگار بپیچی؟!
قول می دهی
در نبودم
به کفش هایی که دگر
کوچه را
همراه نبودند
خیابان را نشان دهی؟!
قول می دهی
این بار دست رد به سینه ی خاطره نزنی
و خاطره ای از من
گوشه ی روسری آبی ات
گره بزنی؟!
کوچ مرا
مویه نخواهی کرد
می دانم!
لااقل سقوط ام را
بخاطر بسپار!
مطمئن باش
در کلافگی
آخِرین ایستگاه گوژپشتِ
علاقه وُ تردید
بی تو
خواهم رفت
قول می دهم!