زهرا زحمتکش
مهلکه ی دلدار
ای دست جفا انگار
ای صحبت تو اغیار
ای شور توام در سر
ترک تو مرا دشوار
در حجله ی خون دل
با درد هم آغوشم
تو سایه ی این روحی
بر پرده ی این دیوار
هرچند طلب کردم
با عشق درآمیزم
هربار زدی زخمی
بر سینه ی این بیمار
از خوی جنون آمیز،
هربار حذر کردم..
تا پای جنونم برد
در مهلکه ی دلدار…
چون گشت تهی آغوش
از گرمی آغوشت
خاطر نشود خالی
از صبحگه دیدار
منت نپذیرد عشق
کز عشق بود منت
ای گنج نهان در دل
رنج تو مرا بسیار