شهین راکی
نیمتنه شب
کبوتر بی بام
بالهایت را بدوش بگیر
درخت های مجاور خانه را
بیباورم
آنها سال هاست
گوش به پای رهگذرانی دارند
که بی مقصدند
****
هر لانهی این چنار پیر
به حدقهای خالی میماند
که مسافرش را باد
با خود برده
مرا میان قصهای
خواب کن
تا پای از رفتن
بدارم .
****
دستانم
از بلند آوازگان آب
و خاک
آنجا که چکاوکی
جان کوچکش را
عظیم میسراید .
**
اندوهی
که سر باز نمیکند
غمی
اگر چه آشنا
چون بیگانگی
آشفتهام میسازد
تو گویی
نسرودهای
به دل دارم