زهرا چشم براه
من زنم نام دیگرم شادی ست
بدنم درد می کند دکتر
موقع وضع حمل تنهایی است
کاش این نطفه در خودش می مرد
زندگی اشتباه معنایی است
ردی از خون و درد در من هست
دردهایی که ناگهان هستند
عصبی های گاه و بی گاهم
اشک هایی که بی امان هستند
درد از استخوان من سر رفت
آه دکتر خلاص کن من را
یا که مورفین بریز در رگ هام
یا بمیران تمام این زن را
از خودم خسته ام نمی خواهم
باز این راه رفته را بروم
کاش می شد نرفته برگردم
یا که از روی زندگی بدوم
این منم من همین که می بینی
زنده ی بی تحرک یک زن
برزخی در حصار بی نامی
مرز بین نبودن و بودن
من زنم،یک هویت موهوم
خسته از زخم های زن بودن
خسته از دردهای نامعلوم
خسته از کاربرد تن بودن
زن با بغض و اشک خوابیده
زن مدفون میان قبر اتاق
سوژه ی چشم های هیز شدن
زیر کابوس های ترس و طلاق
زن در کودکیش جا مانده
حبس در دورباش خواهش ها
یا اسیر تعصب پدری
یا تب بوسه و نوازش ها
زن تنهایی و شب و حسرت
زن از زندگی کتک خورده
ماهی نیمه زنده در مرداب
زخم سربسته ی نمک خورده
من شبم،یک شب پر از کابوس
خوب دکتر نگاه کن من را
اتفاقی غریب در راه است
زودتر روبه راه کن من را
من صدای بلند زندگی ام
من زنم،نام دیگرم شادی است
نوبت وضع حمل من شده است
اسم نوزاد تازه آزادی است
زهرا چشم براه