شهین راکی
منشور
نگفتهها اما
زیباترند
بغضهای پنهان
بر جای جای تن
و سکوت ِ جاری
به رویش پایدار
برای دیدنم
منشوری
بر چشمهای نافذت بگذار
تا جهانم
به ضمیری نیلی
مزین بینی
بگذار
اینهمه نهان
در میدان نگاه تو
ویران گردد
سخنی
که بر زبان آرَم
توهم نیست
آن پرنده
بر شاخساران کبود
همزاد من است
و آنچه
به آواز دارد
هنگامهی من