محسن زیدعلی
شب
بخند ماه قشنگم به خوش خیالی شب
که برکه ام نگران است در حوالی شب
ستاره های پر از نورِ آسمان تو نیز
طلوع نقش قشنگی ست در زلالی شب
خدا کند که دوباره هَلال روشن عشق
در آید از پس ابری در این زغالی شب
سحر که پرسه زنان آمد از کرانه ی صبح
تو با تمام غرورت بمان حوالی شب
بمان که پولکت ای نقره پوشِ شهر سیاه
شبیه سکه ای افتاده دست خالی شب……