لیلا ساتر
تلخی دود شیره و …
تلخی دود شیره و تلخی رفتارت
مشروب و زهرماری و رویای دیدارت
سگ مستی و سگ پرسه گی در کافه های شهر
این روز ها کوبیدن لیلا شده کارت
اصلا چرا دست از سر من برنمی دارد
این شعرهای وحشی و دیوانه و هارت
تو دائم الخمر نگاهم بودی و هرشب
ودکای چشمم را … لبم را مزه می کردی
در من خودت درخود مرا تکثیر می کردی
تشنه تنم را چون زنان هرزه می کردی
حال مرا ، تو خوب خوب خوب می فهمی
من یک گزینه ، یک عدد ، در دفترت بودم
لیلا نه … لیلاهای ذهنت بیخودی بودند
من همنوشتاری ، فقط پیغمبرت بودم
سگ های چشمم را ، کجا ول کردی و رفتی
با گربه ها آن را تبادل کردی و رفتی
گرگی پراز شهوت به جان میش ها بودی
دارو ندارم را ، چپاول کردی و رفتی
ماه شب دنیای تاریکم کم آوردی؟
هی آمدی گفتی که بی حد نازک و تردی
خورشید را از من گرفتی روز را کشتی
آغوش شبهای مرا با خود کجا بردی
مرگ مرا تایید کن در ثبت احوالت
امضاء کن یک سگ که تیپا خورده و مرده
مارا به بدبختی و شر … خیرش برای تو
حالا که، حالت از من و شکلم به هم خورده
لیلا ساتر