شعر کانونشعر کلاسیکشعر و ترانهعبدالله محمدزاده سامانلوغزلمهرنوش مستحقان زاده
مهرنوش مستحقان زاده
تندیس بودا،غزل
مهرنوش مستحقان زاده
غزل
تندیس بودا
من را ببر تا انعکاس باورت امشب
آیینه ها راچیده ام دور وبرت امشب
تا می توانی پیله کن ، پروانه خواهم شد
کاری بکن، فکرم نیفتد ازسرت امشب
فرهاد شیرین جانم! ازجا بیستونم را
یکجا بکَن، با تیشه ی ویرانگرت امشب
تندیس بودایی و من چون بامیان تا صبح
نیلوفرانه می تَنَم بر پیکرت امشب
دل بر نمی دارم از آتشدان آغوشت
زرتشت روحم می شود همبسترت امشب
بامن تو می سوزی درون شعله ها، ای عشق
ققنوس خواهم شد، من از خاکسرت امشب
مهرنوش-مستحقان زاده