محمود نادری _ عکس فوری
عکس فوری
نشسته زیر کرسی مادر من
به تن پوشیده ژاکت روی پیرهن
کلاهی را که بافته هفته پیش
کشیده بر سرش تا پشت گردن
بگفتم مادرم عکسی بگیرم؟
نمایی سلفکی آی جانِ این تن!
بگفتا مادرم؛ کارت درست است
اگر عکسم بگیری مثل مانکن
سه ای گفتم، دویی گفتم و اکشن
یه هو خاموش شد گوشی و اَلکن
بگفتم ما…ماد…رم…باطری تمومه
بگفتا آن پریز و برق روشن
موبایلم را زدم شارژ اندک اندک
مامان خوابید زیر کرسی و من
نگه بر گوشی و شارژش مرتب
یه هو چشمک بزد یک لامپ روشن
بشد خانه بدون نور و تاریک
پرید از من سه فازین برق ایمَن
یواشک رفتمی سوی موبایلم
کشیدم شارژر و در سایه روشن
خزیدم زیر کرسی و کلافه
بخواندم زیر لب اورادِ خفتن
کنون که برق خانه رفته از کف
نه عکسی ثبت و نی فیگور بولتن
بخوابم بلکه بینم در دلِ خواب
دوباره گوشی ام را شارژ و روشن
محمود نادری