شعر کانون
-
۱۴۰۲
علیرضا فرزانه معصیت غنچه ی باکرگی به باد معصیت ؛ من…
-
لیلا ساتر …مردها انتظار را بلدند
(مردها انتظار را بلدند؟! ) هوس و لمس یار را بلدند (حرف…
-
لیلا ساتر شکست نور
شکست نور مرا امتداد خواهی داد واختیار مرا دست باد خواهی داد…
-
لیلا ساتر گلبرگ های سیمانی
دوباره می رسی از راه ، فصل عریانی تن مچاله ی شب…
-
علیرضا فرزانه
علیرضا فرزانه مبادا تو دیر شوی خسته قدم بر می دارم؛…
-
بهار کریمی
بهار کریمی نزاع عقل و دل در وصف شور و حالِ…
-
علیرضافرزانه
علیرضا فرزانه فنا زدگی قرنی باید به حوصله تا فنا رفته دست…
-
تارهای صوتی
تارهای صوتی تواز مهتاب می آیی از عمق خفته یک خواب نگاهت…
-
بهار کریمی
بهار کریمی شوق دیدار شوقِ دیدار تو مستم کرده بود بی…
-
لیلا ساتر / بی رگ همه سرقلب
بی رگ همه سرقلب مرا کورو کرم کرد. موهاموتراشید و شبیه پسرم…
-
لیلا ساتر/خلاصه اینکه تو …
خلاصه اینکه تو آدم نمای شیطانی تهاجمی ! پس ِ رویای صلح…
-
بهار کریمی
بهار کریمی سکوت گاه باید چیزی نگفت ، حرفی نزد گاه…